سلامی دوباره به بهترینم
سلام عزیز دلم خیلی وقته که برات ننوشتم دلیل خاصی هم نداره نمیدونم چرا حوصله پشت کامپیوتر نشستن رو نداشتم.ولی امروز میخوام هر طور که شده چند سطری برات بنویسم.
عزیز دلم آخرین باری که برات نوشتم روز مادر بود از اون روز به بعد اتفاقات خاصی نیفتاده.روز پدر جشن ازدواج پسر خاله علی بود شب هم خونه مامان جون اینا بودیم و کادوی باباجون رو که یه پیرهن براش خریده بودیم رو بهش تقدیم کردیم.بیست خرداد هم تولد من بود مامان جون و بابا جون و دایی هم خونمون بودند و شام رو دور هم خوردیم و صدهزار تومن از طرف باباجون و مامان جون دریافت کردم .بابا محمد هم سورپرایزم کردم و کادوی خوشگل بهم داد.دست همشون درد نکنه.
دیگه اینکه چیزی تا تولد شما نمونده کلی هیجان زده هستی و به همه از خیلی وقت پیش خبرش و دادی .دیگه اینکه اینروزها خیلی دوستداری فارسی حرف بزنی.اما وقتی ترکی رو با فارسی مخلوط میکنی خیلی جملات با مزه ای میسازی.
دیگه اینکه روز جمعه رفتیم به اقای روحانی رای دادیم و ایشون رئیس جمهور منتخب کشورمون شدند براشون آرزوی موفقیت میکنم امیدوارم که حداقل این تورم و گرونی که گریبون گیر کشور و ملتمون شده رو کاهش بدند.
خوب دیگه عزیز دلم فعلا چیزی به ذهنم نمیاد اما قول میدم از این به بعد زود به زود برات بنویسم
راستی خیلی دوست داشتم که این پستم عکس دار باشه ولی نمی دونمم چرا هیچ کدوم از عکسهات باز نشدند اما قول میدم دفعه بعدی کلی عکس برات بگذارم