روزهای خوب محرم
سلام فرشته مهربونم
وارد ماه محرم شدیم.خیلی ها میگن ماه محرم ماه دلگیریه اما من میگم ماه محرم خیلی با صفاست.ماهیه که ما رو یه قدم به اهل بیتمون نزدیکتر میکنه.اینروزا اگه وقت کنیم نماز عصر رو تو مسجد میخونیم و بعدش عزاداری تو مسجد شروع میشه.دیروز هم مجلس ختم قرآ ن تو خونه مامان جون بود.تو هم کلی بهمون کمک کردی.البته کلی هم با بچه ها بازی کردی.اینروزا ماشاللا هزار ماشللا خیلی خانوم شدی البته کمی هم شلوغ.وای چه زبونهایی میریزی گاهی وقتا پیشت کم میارم.عاشق شبکه پویا هستی .من هم مجبورا با تو هر روز کارتون میبینم هر روز ساعت ده و ربع منتظرم که کارتون بچه های آلپ شروع بشه آخه وقتی کوچیک بودم این کارتون رو خیلی دوست داشتم.بعد از پایان هر کارتون میشینیم با هم در موردش صحبت می کنیم.خیلی خوب رفتار و صحبتهای کاراکترهای داستانها رو آنالیز میکنی .یه عادت بد هم پیدا کردی اون هم اینکه شبا دوست داری پبش مامان جون و بابا جون بخوابی.وقتی هم میای خونه هی نق میزنی و میگی الان باباجون تنها مونده داره غصه میخوره.شاید هم حق داری ما مثل اونها باهات بازی نمیکنیم.بابایی که میاد خونه معمولا خسته هست و در حال چرته.من هم که هیچ وقت بیکار نیستم.یا تو آشپزخونه هستم یا اینکه کار دیگه ای دارم.چند روپز یش خونواده عمه لعیا و مامان جون و بابا جون و دایی جون رو واسه شام دعوت کردیم.اون شب بعد از رفتن مهمونا من بد جوری مریض شدم.دو روز تو رختخواب بودم تو هم خیلی دلگیر و ناراحت بودی.روز سوم لحافم رو برداشتی بردی تو کمد دیواری گذاشتی و گفتی بسه دیگه مامان این همه هم آدم مریض میشه .الهی من قربونت برم اون روز فهمیدم که بهترین نعمت واسه همه سلامتیه اینکه با شادی کنار فرزندت میشینی باهاش صحبت میکنی باهاش بازی میکنی....هیف که قدر این لحظه های شیرین رو نمیدونیم و ذهنمون رو با موضوعهای بی ارزش مشغول میکنیم.خدا رو شکر الان همه خوب هستیم.خدای مهربون نعمتشو از آسمون برامون نازل کرده و داره نم نم بارون می باره و هوا مه آلوده.الان ساعت 17/11صبحه شب خونه مامان جون بودیم الان تو اون اونجایی من هم اومدم خونه.این پست هم عکسدار نشد.شاید پست بعدی پر از عکس باشه.پس فعلا عزیزم .در پناه حق باشی