باز هم شیر؟!
سلام عزیزم امروز هم چهارمین روز عید نوروز رو پشت سر گذاشتیم امروز صبح بابایی رفت نون سنگک خرید صبحونه رو با هم خوردیم بعد یه عالمه مهمون اومد خونمون واسه عید دیدنی بعد خونه رو تمیز کردم وای که تو کثیف کردن خونه چقدر مهارت داری بابایی واست پفک خریده بود و تو هم با دستای پفکی تموم درهای سفید خونه رو نارنجی کردی وای که چقدر خسته شده بودم یه کم هم دعوات کردم که بعدا خیلی نارحت شدم اخه تو فرشته منی بعد رفتیم خونه مهمامان بزرگ ناهارو مامان بزرگ پخته بود بعد از ناهار خوابیدیم بعد پاشدیم رفتیم عید دیدنی خونه مهدی اینا هم رفتیم واسه مهدی دوچرخه خریده بودند اون سوار شده بود و تو هم با حسرت داشتی نگاش میکردی آخ که منظره خنده داری بود خلاصه از همه مهمتر موضوع شیر خوردنته که منو تا مرز دیونگی میرسونی هر جا که میریم یه کم میگردی و بعد میای پیشمو دستتو میذاری رو سینمو میگی ممه آخ که چقدر پیشه همه خجالت میکشم یعنی به جرات میتونم بگم هر یک ربع یک بار ممه میخوری الهی که من قربون ممه گفتنت بشم الان نشستی پیشمو داری شکلات میخوری بابایی هم داره واسه شام املت میپزه آخه من یه کم مریضم فردا هم عمه عذرا رو واسه ناهار دعوت کردم خوب دیگه فعلا خدا نگهدار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی