تو سیمای منی تو دنیای منی.....

سلام عشقم

دخترک مهربون من  نفس من  امید من الهی که من قربون نفسهای گرمت بشم الهی من قربون اون شیرین زبونی هات بشم .عزیز دلم روزهای با تو بودن شیرینه مثل آبنبات  روزهای با تو بودن سرشار از امید و ارزوهای رنگارنگه برای من و بابایی

قربونت برم که روز به روز خواستنی تر و تو دل برو تر میشی .این روزا کلی کلمات جدید یاد گرفتی وخیلی جالبه که بیشتر کلمات رو نصفه نیمه ادا میکنی مثل

داش=قاشق  بش+بشقاب   مه=مهدی  ما=ماشین  اس=اسرا

ولی فکر کنم یه کم دیر شروع کردی به حرف زدن ولی جملات کوتاه رو به خوبی ادا میکنی

این روزا که بابا جون ماشینش رو فروخته تا یکی دیگه اش رو بگیره عاشق موتور سواری با باباجون شدی وقتی که باباجون می خواد بره مغازه تو انقدر گریه می کنی که مجبور میشه تو رو هم با خودش ببره آخه باباجون خیلییییییییییییییییی دوستت داره وراضی به ناراحتی تو نیست.

راستی عمه لعیا اینا روز شنبه شام اومدند خونمون و شب و اینجا خوابیدند تو هم برای اولین بار عمو علی رو دیدثی و البته اقا طیب رو که اولش یه کم غریبی کردی ولی بعدش دیگه راحت بودی

امروز هم با بابا جون و مامان جون بردمت تبریز مطب دکتر رسولی برای چکاب ماهیانه ات که گفت خدا رو شکر همه چیزت نرماله من هم کلی خوشحال شدم راستی دکتر رسولی آخرین اندازه قدت رو هم محاسبه کرد و گفت به احتمال زیادقدت وقتی که انشاللا بزرگ شدی و خانوم شدی 175 باشه

اگه بدونی جون من وصله به جون توئه وقتی تو شاد وسلامتی انگار تمام دنیا مال منه پس همیشه سلامت و شاد باش عزیز دل مامان

راستی بعد از ویزیت دکتر همگی رفتیم ناهار رو تو رستوران خوردیم الان رسیدیم خونه تو و بابا محمد دارین بلال درست میکنین

این هم یک عکس داغه داغ از سیما جونم در این لحظه