سیماسادات موسوی نیاسیماسادات موسوی نیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

سیما دنیای من

روز مادر مبارک

  آبروی اهل دل از خاک پای مادر است سربلندی دو عالم ز دعای مادر است آن بهشتی که قران میکند توصیف آن صاحب قران بگفتا زیر پای مادر است..... خدایا خداوندا هزاران بار شکرت می گویم که بزرگترین لذت و احساس این دنیا را نصیبم کردی حس مادر بودن ناب ترین احساس دنیا .... دخترکم ممنون از این که وارد دنیای من شدی ومن به تو قول می دهم تا زمانی که جان در بدنم دارم همیشه کنارت باشم هوایت باشم نفس ات باشم مگر جز این نیست که تو با گفتن یک کلمه مرا به قله های خوشبختی میرسانی آه که جاری شدن این کلمه بر زبانت چه زیباست زمانی که با شیرینی کودکانه ات صدایم میزنی  مادر..... و اما مادرم مادر عزیزتر از جانم با تمام وجودم روزت...
11 خرداد 1390

دل نوشته های مامانی

سلام فرشته نازم دیروز رفته بودیم محله قدیم مامان جون اینا آخه یکی از همسایه هامون تو اون محله رفته بود مکه ما هم واسه دیدنش رفته بودیم وقتی که وارد کوچه شدیم خاطرات کودکی یک به یک برام تدائی شد چه زود گذشتند اون روزا انگار دیروز بود با بچه ها توکوچه می دویدیم توپ بازی می کردیم دوچرخه سواری می کردیم روزهایی که هیچ غمی تو دلمان نبود صاف و زلال بودیم بابا محمد بعضی وقتا بهم می گه کودک درونت هنوز بزرگ نشده آره راست می گه آخه مگه میشه اون روزای شیرین رو از یاد برد روزای خوبی رو تو اون خونه سپری کردیم درست ٢٠سال یادش به خیر تو اون خونه بود که بابا محمد از من خواستگاری کرد تو اون خونه بود که من عروس شدم و پای سفره عقد نشستم و اولین روزای نامز...
8 خرداد 1390

سیما و توپش

سلام عزیزم امروز خونمون بودیم و مامان جون اومده بود اینجا تو هم حسابی خوش گذروندی ساجده هم اومده بود تو هم کلی باهاش بازی کردی بعدش تو حیاط آب بازی کردی ناهار هم که نخوردی فقط کلی ماست خوردی بعدش دو ساعتی خوابیدی و بعد از بیدار شدن دیگه حسابی شارز شدی و توپ و اوردی و با هم توپ بازی کردیم این هم عکست با توپ هندونه ایت ...
6 خرداد 1390

سیما و ماهی قرمزش

امسال عید خاله فاطمه واسه سیماجونم دو تا ماهی قرمز خرید که یکیش همون روزای اول عمرشو داد به این یکی ماهی سیما خانوم ماهیشو خیلی دوست داره همش بهش غذا میده و با صدای بلند میگه ماهی این هم عکس سیما و ماهی قرمزش ...
5 خرداد 1390

واما روز مادر

به نام خدای مهربان قبل هر چیزی روز مادر رو به همه دوستان گلم تبریک می گم و آرزوی سلامتی برای همشون دارم و اما دخترکم  روز مادر به غیر از اینکه ارزش معنوی زیادی داره یه بعد مادی هم داره که همسر جونا دستشون درد نکنه یه کم تو زحمت می افتن و کادوی کوچیکی برامون تهیه میکنن بابا محمد هم دستش درد نکنه که من و مامان جون و سورپرایز کرد و ما رو هم کلی خوشحال کرد بابایی خودش با سلیقه خودش برامون کادو خریده بود از کادوی مامان جون بگم که یک ست کتری و قوری نوک مدادی بود واسه من هم تابه دو طرفه چدنی خریده بود دستش درد نکنه البته سلیقه بابایی حرف نداره  راستی تو هم کادو گرفتی یک دست بولیز و شلوارک و یک بولیز تکی قرمز خوشگل البته به ...
5 خرداد 1390

سیما به روایت تصویر

سیما خانوم تا به این سن اش لب به پستونک نزده بود ولی چند روزیه که همش پستونک تو دهنشه  این هم تلفن مامان جون ایناست که همیشه اشغاله چون سیما خانوم همش مثلا داره باباش حرف میزنه این هم یه ژست خوب کنار تلفن   ...
5 خرداد 1390

ماجرای سیما و ما

چند روز پیش داشتیم با مامان جون هویج خورد میکردیم تو هم همش شلوغی میکردی این هم عکست یه پات توی سبد هویجه و خودت هم سبد و کردی صندلی و نشستی داری پفک می خوری آی شیطون   ...
5 خرداد 1390

برای گلم

سلام دختر عزیز تر از جانم چند روزی بود که اصلا حوصله باز کردن کامپیوتر رو نداشتم  ولی امروز عزمم رو جزم کردم که چند سطری  واست بنوسم بذار از روز پنجشنبه شروع کنم پجشنبه/قرار بود زن عموهام بیان واسه پاگشای خونمون من هم که وسواس نظافت دارم از صبح زود پا شدم و خونه رو برق انداختم غروب همگی تشریف آوردن عمه لعیا و فاطمه هم اومده بودن تو هم کلی کیف کردی و بازی کردی راستی هر کی میاد خونمون خیلی می پسنده جمعه/روز خیلی بدی بود مامان جون اینا رو واسه ناهار دعوت کرده بودم ولی تو از صبح اصلا حال نداشتی بدجوری اسهال گرفته بودی غروب با بابایی بردیمت دکتر شب حالت یه کم بهتر شده بود شب وخونه مامان جون اینا خوابیدیم شنبه/بابایی واسه یه ما...
27 ارديبهشت 1390