سیماسادات موسوی نیاسیماسادات موسوی نیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

سیما دنیای من

بلاخره موفق شدم

1390/7/27 7:45
نویسنده : رعنا
675 بازدید
اشتراک گذاری

هوررا هوررا بلاخره تونستم

وای عزیزم نمی دونی چقدر خوشحالم انگار که سنگینی یک کوه از شونه هام خالی شد چی شده؟!

عزیز دلم آخرش تونستم شما رو از می می بگیرم .دیگه این روزا هر جا که می رفتیم وتو شروع می کردی به می می خوردن همه اعتراض می کردند که دیگه بسشه دختر به این بزرگی هنوز می می می خوره ومن هم جوابی نداشتم. هفته قبل هم که رفتیم پیش دکتر آقای دکتر هم دعوام کرد که دیگه بهت می می ندم چون مانع از این میشه که تو خوب غذا بخوری ولی من در جوابش گفتم که بلد نیستم چه جوری این کار رو بکنم .دکتر در مقابل این جوابم خندید و گفت که نه خانوم شما خودتون نمخواهید چون احساس می کنید اینجوری راحتترید.راستشو بخوای عزیزم دکتر راست می گفت من اراده نکرده بودم .خلاصه کنم حدودا از سه روزپیش عملیات رو آغاز کردم اول از چسب زخم استفاده کردم که که در طول روز موفق بودم ولی شب مجبورم کردی تا چسب رو بکنم روز بعدش از فلفل کمک گرفتم که این روش واقعا کارساز بود همین که یک کم مز مزه کردی دهنت سوخت و با گریه بلند شدی رفتی در حالی که می گفتی می می ترش.چون دهنت سوخته بود .خداییش هم فلفل خیلی تندی بود.خلاصه این آخرین می می خوردن تو بود عزیز دلم.مشکل اصلی شبها بود چون تو عادت کرده بودی می می میخوردی و خوابت می برد یعنی اصلا بلد نبودی خودت بخوابی.اولین شب خوابوندمت توی رخت خوابت کنار خودم اولش گفتی مامان می می بعدش یکهو گفتی نه می می ترش. من هم کلی داستان خوندم برات تا اینکه دوتایی خوابمون برد .خدای مهربون و شکر می کنم که این مرحله سخت رو هم با موفقیت طی کردیم .الان دیگه شبها هر دومون خیلی راحتتر می خوابیم .اشتهای تو هم به غذا بیشتر شده مرحله بعدی  هم آموزش توالت رفتنه که تو این مورد هم کوتاهی کردم  .ولی امیدوارم تو این امر خطیر هم موفقیت حاصل بشه .عزیم الان ساعت هفت و نیم صبحه و تو آروم خوابیدی الهی که من قربونت برم عزیزم .خییییییییییییییییییییییلی دوستت دارم.......

سیمای من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان طاها
27 مهر 90 10:22
هر کی نگه ماشاالله سوراخ سوراخ شه والله اسفند یادتون نره.
عمه لعیا
1 آبان 90 0:26
الهی قربون می می خوردنت بره عمه.

خدا نکنه عمه
سلامت باشین. دوستتون داریم یه دنیا.....
دختر عمه فاطمه
1 آبان 90 0:27
سیما خوشگله فدات بشته دختر عمه فاطمه ات با این موهای بلندت
مامان گیسو
1 آبان 90 2:34
سلام گلم خوبی ؟ هههههههه ما مامانا داستانی داریمااااااااااا از طرف من محکم ببوسش
محمدحسین عشق جاودان
3 آبان 90 10:07
سلام .خدا رو شکر عزيزم به سلامتي .خاله جوني خانوم شديا .منم محمد حسين 2 سال و يک ماه داشت اين کار رو کردم .به يادتونم .زنده باشيد .
مامان هوراد
3 آبان 90 15:26
آفرین سلام واقعا تبریک می گم به شما و دختر گل خوشکلت من وقتی به این فکر می کنم که سال دیگه باید هوراد را از شیر بگیرم همه موهای تنم سیخ می شه و ترس همه وجودم را می گیره انشالله در گرفتن پوشک هم موفق باشی با آرزوی بهترینها برای شما مادر و دختر خوشمزه دوستتان داریم بوس بوس
مریم مامانی ستایش
3 آبان 90 18:23
تبریک میگم. خدا رو شکر انگاری اونقدرا هم سخت نبوده. راستی چطوری می خوای از پوشک بگیریش گل دخترو. منم خیلی دلم می خواد این کارو کنم. یعنی هنوز زوده؟


سلام عزیزم
از پوشک گرفتن سیما موند واسه بعد از عید فکر می کنم واسه ستایش هم زوده
بعد از عید انشاللا اینکار رو هم با موفقیت انجام میدیم
مامان رهام
10 آبان 90 8:31
تبريك ميگم/منم از الان دلهره داره چطور رهامو از شير بگبرم