سلامی از زمستان سرد
سلام عروسک خوشگلم
بهترینم ببخش که این روزها یه کم دیر به دیر سراغت میام.آخه یه کم بی حوصلگی اومده بود سراغم.عزیز دلم تو این مدت اتفاق چندانی نیافتاده .شب یلدا خیلی دوست داشتم برات مطلب بگذارم ولی اون روز حالم خیلی بد بود.اون روز خونه مامان جون و باباجون بودیم.خانواده عمو جواد و عمه من هم بودند .مامان جون قورمه سبزی پخته بود که خیلی هم خوشمزه شده بود .هندونه شب یلدا رو هم ما برده بودیم که خیلی هم خوب از آب در اومد.تو هم اون شب کلی دلبری کردی.جمعه هفته پیش هم همگی رفتیم هادیشهر خونه عمه لعیا.که عصر تو و بابایی موندید پیش عمه لعیااینا و من و مامان جون و دائی جون رفتیم بازار جلفا.شام و خونه عمه لعیا خوردیم.دستش درد نکنه خیلی خوش گذشت.شب اومدیم خونمون.بهترینم دیروز هم با بابایی رفتیم بازار و واسه نرگس دو تا شلوار و یک جفت جوراب خریدیم .امیدوارم دلش شاد بشه. این روزها که مامان جون میره رو ضه تو هم هی بهش می گی مامانجون منو هم ببر الله.چند بار هم باهاش رفتی .عاشق نماز خوندنی وقتی اذان از تلوزیون پخش میشه فوری می گی مامان الله باشدی(الله شروع شد)زودی جانماز و پهن می کنی شروع می کنی به نماز خوندن .الهی من قربون دختر نماز خونم بشم.عزیز دلم نرگس برات از قم یک عروسک خریده بود که باهاش عکس انداختی این هم عکسته
عزیز دلم دیروز ظهر خونه مامان جون بودیم که بعد از ناهار تو ی این حالت خوابت برد.من هم زودی دوربین رو برداشتم و این صحنه رو شکار کردم