روزهایی که گذشت
سلام بهترینم
باز هم با یک وقفه طولانی پیشت میام.روزهای خیلی دلگیر و غم انگیزی رو پشت سر گذاشتیم.سه شنبه هفته پیش 20ام تیر ماه شمع وجود خاله فاطمه عزیزم برای همیشه خاموش شد .تا روزهای آخر خیلی زجر می کشید بیماریش بد جور عذابش میداد.او رفت و برای همیشه از این دنیا و سختی هایی که براش به ارمغان آورده بود برای همیشه راحت شد.ولی ما رو با کوله باری از خاطره تنها گذاشت.وقتی نرگس رو میبینم دلم کباب میشه.آخه بدون مادر اون هم به یک دختر با سن و سال نرگس خیلی سخته خدا بهش صبر بده.اما عزیزم وقتی که خوب فکر می کنم این دنیا فانیه و دیر یا زود هممون خواهیم رفت اما چه خوبه که از خودمون یاد و خاطره خوش به جا بگذاریم.مثل خاله گلم که واقعا گل بود.خاله عزیزم روحت شاد باشه.هیچ وقت خوبی هایی که برامون کردی رو فراموش نخواهیم کرد.....
عزیز دلم شاید وقتی که بزرگ بشی هیچ وقت خاله فاطمه عزیزم رو به یادت نیاری درست یک هفته قبل از فوتش که باهاش تلفنی حرف میزدم بهم سفارشتو می کرد که مواظبت باشم اینکه تو یادگار خواهرشی و از گل کمتر بهت نگم.اون روز بعد از اینکه که گوشی رو گذاشتم خیلی گریه کردم از خدای مهربون خواستم که شفاش بده تو هم با من دعا می کردی.اما مصلحت این بود که خیلی زود از این دنیا پر بکشه.
دیگه چیزی تا ماه رمضون نمونده امیدوارم که روزهای خوبی در انتظارمون باشه روزهایی توام با سلامتی و شاد کامی.