سیمای خوشگل و خوش تیپ
سلام گلم سلام بهترینم وای که چقدر دوست دارم عشقی که توصیفش خیلی سخته عشقی خدایی تمام ذره ذره وجودم از عشق تو لبریز شده هر لحظه ام با وجود تو آذین شده دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دیروز عصر با بابایی رفتیم بازار تا برات یه دست لباس راحتی بخرم
اول رفتیم یه مغازه ولی از اون لباسها که من میخواستم نداشت عوضش کیف کوله ای های خوشگلی داشت یه دونه از اونا واست خریدم و انداختیم پشتت راستی عینک دودی که بابایی واست خریده بود رو هم زدیم به چشمت
بعد رفتیم همون مغازه ای که از اونجا واست خرید میکنم خلاصه یه دست بولیز و شلوار قرمز واست پسند کردیم بعد یه سوشرت مانتویی بنفش خوشگل هم خریدم و همونجا تنت کردیم وای شده بودی یه گوله نمک
تو راه همه برمی گشتند نگات میکردند و میگفتند چشش میزنیم ها البته بابایی صدقه داد ایشالله که چشت نزنند خلاصه خیلی خوش تیپ شده بودی با اون لباسای مارکت شب اومدیم خونه و من بردمت حموم شام هم املت گذاشتم آخه املت خیلی دوست داری الان صبح روز چهارشنبه هست و تو هنوز تو خواب نازی
الهی که من قربونت بشم خوب دیگه پاشم کارامو انجام بدم راستی امروز میریم خونه همسایه جدیدمون فعلا بای بای