مادرانه
به نام خدایی که حس مادرانه را در وجودم قرار داد
کودکم ! آن هنگام که جسمت را از جسمم جدا می کردند با خود گفتم جسمت را جدا کردند مهرت را که نمی توانند جدا کنند ، محبت تو را خدا در قلب من جای داده است و چیزی را که خدا داده است چه کسی می تواند از من بگیرد ؟!
عزیزکم ! من زیباترین صحنه های هستی را در چهره ی خندان تو دیدم .
به تو عشق می ورزم چنان که خدا به بندگانش عشق می ورزد .
قوت جان ِ خسته ام ! پاره ی جگرم !
دستهای کوچک ِ تو مرهم زخمهای بزرگ من است .
عزیزکم ! گریه هایت به من آموخت که صبور باشم ، گریه های شبانه ات خواب غفلتم را می رباید و روحم را تعالی می بخشد ، احساس می کنم که اکنون خدا مرا بیشتر دوست دارد .
کودکم ! من آرامشم را از لبخند تو می گیرم و بی قراری های من از گریه های بی امان توست ، عزیزکم اگر کمی بخندی و آرام باشی دنیا برایم گلستان می شود .
عزیزکم ! در هفت آسمان آرزوهایم ، ستاره ای قشنگ تر و دوست داشتنی تر از تو ندارم .
ستاره ی قلب ِ بی فروغ من ! قبل از به دنیا آوردن تو دنیا و متعلقاتش خیلی برایم ارزش داشت اما اکنون چیزی با ارزش تر از تو ندارم و اگر خدا بخواهد تو را از من بگیرد باید بهترین و با ارزش ترین چیزهایش رابه تو ببخشد که من از بهترینم گذشتم و من تورا فقط با خدا معامله خواهم کرد و هیچ کس و هیچ چیز دیگری نمی تواند تو را از من بگیرد .
مادر شدن حسی است آسمانی ، تو راه آسمان را برایم هموار و مرا به او نزدیک تر کردی ، از وقتی که مادر شده ام ، امتحان ِ گذشت و صبر و فداکاری رو بهتر پشت سر گذاشته ام .