شرح این چند روز
سلام عزیز دلم
ده روزی میشه که از قم برگشتیم سفر خیلی خوبی بود به جز اون دوروزی که تو فقط گریه کردی و بهونه خونمون رو گرفتی.از دیدن عمه زهرا و عمه فاطمه گل خیلی خوشحال شدم.عمه عذرا هم واقعا سنگ تموم گذاشت و خیلی بهش زحمت دادیم وای از همه اینها گذشته اصلا خونه آقاجون نرفتی و من و شرمنده کردی.اما دست دختر خاله حمیده و حکیمه و پسر خاله مهدی درد نکنه تو خونه اونها هم خیلی خوش گذشت راستی دختر خاله حمیده هم یه نی نی تو دلش داره انشاللا که به سلامتی .دیگه عزیزم هفته پیش خانواده عمه لعیا و مامان جون و بابا جون رو واسه شام دعوت کردیم دست عمه لعیا درد نکنه برات یه دست لحاف و تشک و بالش کوچک دوخته تو هم عروسکت رو توی اونها می خوابونی .واقعا که خیلی زحمت کشیده.عمه لعیا دستت دردنکنه. این هم عکس سیمای خوشگلم که کنار عروسکش خوابیده
روز جمعه 19 بهمن هم رفتیم خونه باغ بابا جون خیلی خوش گذشت بخاری هیزمی روشن کردیم.ناهار هم برنج و کباب گوشت درست کردیم جای دوستان خالی خیلی چسبید. تا شب اونجا بودیم تو هم کلی بازی کردی.روز شنبه هم رفتیم بازار رو برای اتاق تو موکت تازه خریدیم و یه کمد کتابخونه سفارش دادیم دیروز هم که تعطیل بود با بابایی موکت اتاقت رو عوض کردیم و لوستری که واسه اتاقت خریده بودیم رو بابایی نصب کرد و من هم کلی گردگیری کردم .خلاصه که اتاقت رو نونوار کردیم .تو هم چه ذوقی کرده بودی شب گفتی من می خوام توی اتاق خودم بخوابم.بعد رفتی و تو اتاق خودت خوابیدی.ولی باز هم خوابت نبرد و برگشتی پیش ما الان هم صبح ساعت 9 روز دوشنبه 23 بهمن هستش .هوا سه روزه که خاکستری و ابری و مه گرفته هست.تو خوابیدی من هم که طبق معمول کلی کار دارم خوب دیگه به امید دیدارگلم