یک دنیا بوسه از دخترم
نازنینم سلام
امروز می خوام از شیرین کاریات بگم الهی مامان قربونت بره که روز به روز تو دل بروتر میشی چند روزیه که می تونی اسم من و بابایی و رو ادا کنی البته با لحجه شیرین خودت که واقعا شیرینه
چی بگم از ابراز محبت کردنات که دیونم میکنه دیشب نشسته بودم و تلوزیون نگاه میکردم که که یه هویی اومدی و سرم و تو بغلت گرفتی و منو غرق بوسه کردی اون هم نه یکی نه دو تا وای انگار تمام دنیا رو بهم داده بودن ای خدا از این که نعمت بزرگ رو به من ارزانی داشتی ازت خیلی ممنونم
دیگه برات بگم که ماشاللا خیلی دختر فهمیده ای هستی غروبا وقتی که صدای در میاد فوری میری دم در پذیرایی و بابابیی و رو صدا میکنی چند وقت پیش بابا جون اینا خونمون مهمون بودند سر سفره باباجون قاشق نداشت اومدی و از تو بشقاب بابایی قاشقش رو برداشتی و دادی به باباجون راستی این روزا خیلی به مامان جون وابسته شدی همش میخوای پیشش باشی و هر جا میره با خودش تو رو ببره البته حق داری به جرات میتونم بگم که مامان جونو بابا جون دیونت هستن آی شیطون تو هم بلدی چه جوری با شیرین کاریات تو قلبشون جا باز کنی
راستی صبح وقتی که از خواب پا میشی اولین کارت اینه که میگی مامان میمی یعنی مامان بیا و بهم میمی بده که من هم بدو بدو میام پیشت و برات می می میدم خلاصه که عزیزم روز به روز ادا هات شیرینتر میشه روزهای آینده باز هم از شیرین کاریات واست تعریف میکنم