یک مسافرت به یاد ماندنی
سلام عزیز دل مامان
چند روزیه که نتونستم به وبت سر بزنم آخه رفته بودیم مسافرت کجا؟مشهد
واقعا که مسافرت شیرین و به یاد ماندنی بود جای همه دوستان عزیزم خالی
واما خاطره این چند روز
روز یکشنبه ساعت9صبح پرواز داشتیم صبح زود بیدار شدیم آماده شدیم و مامان جون رو هم برداشتیم و رفتیم به سمت فرودگاه همکار بابایی و خانومش و ثمین کوچولو هم اومده بودن من هم کمی استرس داشتم آخه میدونی عزیزم مامانیت یه کم ترسو تشریف داره امیدوارم تو هیچ وقت مثل من نباشی عزیزم خلاصه که بد جوری از هواپیما میترسیدم ساعت 9 صبح حرکت کردیم و من هم کمی گریه کردم بعد از دو ساعت وارد فرودگاه مشهد شدیم وای هوای مشهد خیلی گرم بود خلاصه که از طرف هتل اومده بودن دنبالمون سوار ماشین شدیم و رفتیم هتل بعد از ظهر همگی رفتیم حرم وای که لحظات شیرینی بود آخه می دونی عزیزم خیلی وقته که میخواستم برم مشهد ولی قسمت نمی شد خلاصه که کلی با امام رضا درد و دل کردم و همه رو دعا کردم
توی این چند روز تو یه کم دختر بدی شده بودی واذیتمون میکردی آخه شب اول بد جور سرما خوردی و توی این چند روز لب به غذا نزدی ولی خدارو شکر که مامانم پیشمون بود و خیلی کمکم کرد
ولی در کل بهمون خیلی خوش گذشت مثل یک خواب شیرین که زود تموم شد
توی این چند روز به جاهای زیادی سر زدیم از جمله آرامگاه فردوسی و نادر شاه و کوه سنگی و باغ وحش و الماس شرق
راستی یک شب سوار درشکه شدیم خیلی با حال بود کلی خندیدیم و کیف کردیم
از اینجا میخوام از بابای مهربونت تشکر کنم چون هر کاری که از دستش بر می اومد رو انجام داد تا بهمون خوش بگذره
روز چهارشنبه یعنی دیروزساعت 30/11باز هم با هواپیما حرکت کردیم و من باز هم ترسیدم (از نوع شدید ترش)آخه این دفعه واقعا بد جور تکون میخورد ساعت30/13با سلامتی پا روی زمین گذاشتیم هوا هم خنک و عالی بود آب و هوای اینجا با هیچ جای ایران قابل مقایسه نیست واقعا که توی بهشت زندگی می کنیم
الان ساعت 41/1شبه تو و بابایی خواب هستین و من هم بدجور خوابم میاد ولی خیلی ذوق داشتم خاطره این چند روز رو برات بنویسم
راستی این اولین مسافرت تو به مشهد مقدس بود امیدوارم قسمتمون بشه واز این به بعد زود به زود بریم پابوس امام رضا امیدوارم حاجت همه حاجتمندها به زودی زود روا بشه
الهی آمین