شرح این چند روز
سلام عزیز دلم 10روزی میشه که نتونستم برات بنویسم اما سعی می کنم اتفاقاتی که تو این چند روز افتاده رو برات بنویسم. اول از جمعه هفته پیش شروع میکنم .اون روز صبح با مامان جون رفتیم حسنینیه یه کم دیر رسیدیم همه نی نی هاشون و آورده بودند اونجا تو هم دختر خوبی بودی. من چپیه و پیشونی بند سرت بسته بودم همه فکر می کردند که تو پسر هستی .عزیز دلم حاجتهای دلمو به حضرت علی اصغر گفتم و ازش خواستم تا از خدای مهربون بخواد که هر چه زودتر حاجتهامونو روا کنه .البته یک دست استکان واسه حسنیه هم نذر کردم که انشاللا سال بعد ببرم.عزیزم اون روز عصر با مامان جون اینا رفتیم جلفا هوا خیلی خیلی سرد بود درسته خوش گذشت اما من بدجوری سرما خوردم...... این عکسو...
نویسنده :
رعنا
10:21